فردریش نیچه در 1844 به دنیا آمد. پدرش کشیش بود و نیاکان او نیز تا چند نسل کشیش بودند. در نوجوانی آنچنان به مسیحیت پایبند بود که او را «کشیش کوچک» مینامیدند.
اما در 18 سالگی ایمان خود به خدای نیاکانش را از دست داد و بقیه عمر را در جستجوی «خدای نو»ی به سر برد که آن را در «ابر انسان» یافته بود.
در 23 سالگی دکتری زبان شناسی گرفت و صاحب کرسی استادی زبان شناسی شد. (دورانت, 1384: 358-353)
نیچه دورههایی طولانی از بیماریهای مختلف را تحمل نمود تا آنکه در سال 1888 دچار فلج و نیز جنون شد. (یاسپرس، 1387: 187)
• مهمترین عناوین تشکیلدهنده مبانی فکری نیچه (که عمدتاً عناوین کتب او نیز هستند) عبارتند از:
- واژگونی ارزشها و تلاش در جهت بازگشت جاودانه در «چنین گفت زرتشت»
- تاکید بر زندگی زمینی در «انسانی, زیاده انسانی» و «زایش تراژدی»
- «تبارشناسی اخلاق» در کتابی به همین نام و «فراسوی نیک و بد» و «شامگاه بتان»
- «اراده معطوف به قدرت» در کتابی به همین نام و «سپیدهدمان» و «چنین گفت زرتشت»
- ترسیم سیمای ابر انسان در «چنین گفت زرتشت»
•
• زندگی
فردریش نیچه در 1844 به دنیا آمد. پدرش کشیش بود و نیاکان او نیز تا چند نسل کشیش بودند. در نوجوانی آنچنان به مسیحیت پایبند بود که او را «کشیش کوچک» مینامیدند.
اما در 18 سالگی ایمان خود به خدای نیاکانش را از دست داد و بقیه عمر را در جستجوی «خدای نو»ی به سر برد که آن را در «ابر انسان» یافته بود.
در 23 سالگی دکتری زبان شناسی گرفت و صاحب کرسی استادی زبان شناسی شد. (دورانت, 1384: 358-353)
نیچه دورههایی طولانی از بیماریهای مختلف را تحمل نمود تا آنکه در سال 1888 دچار فلج و نیز جنون شد. (یاسپرس، 1387: 187)
• خلاصهای از عناوین مبانی اندیشه نیچه
مهمترین عناوین تشکیلدهنده مبانی فکری نیچه (که عمدتاً عناوین کتب او نیز هستند) عبارتند از:
- واژگونی ارزشها و تلاش در جهت بازگشت جاودانه در «چنین گفت زرتشت»
- تاکید بر زندگی زمینی در «انسانی, زیاده انسانی» و «زایش تراژدی»
- «تبارشناسی اخلاق» در کتابی به همین نام و «فراسوی نیک و بد» و «شامگاه بتان»
- «اراده معطوف به قدرت» در کتابی به همین نام و «سپیدهدمان» و «چنین گفت زرتشت»
- ترسیم سیمای ابر انسان در «چنین گفت زرتشت»
• تغییرخواهی در اندیشه نیچه
بیش از صد سال است که نیچه در گستره فرهنگ, و اندیشه فلسفی, چهرهای آشوبگر و ستیزنده در مقابل باورهای مسلط بوده است و هیدگر میگوید هرکه در زمان حال به اندیشه میپردازد, همواره به دنبال شبح نیچه به اندیشه مشغول است.
او از آغاز کار فلسفی خویش, به طور کلی نظامهای همشکلگرایانه و تسلیمطلبانه را مورد حمله قرار میدهد. او فیلسوفی است آیندهنگر و به همین جهت در «چنین گفت زرتشت» اعلام کرد که هر چه را که افتادنیاست باید درهم کوبید (ضیمران, 1385: 47-45).
• بازگشت جاودانه
اکثر پژوهندگان اندیشههای نیچه بهویژه هیدگر, دریدا و دولوز, مدعی هستند که آموزهی «بازگشت جاودانه» مهمترین رهیافت در فلسفه نیچه محسوب میشود. خود نیچه مدعی است که این آموزه مفهوم و برداشت اساسی زرتشت را تشکیل میدهد.
«اگر فرشتهای به تو گوید که تو باید این زندگی را که در حال حاضر داری باز از سر بگیری و آن را بیوقفه, بارها و بدون چیزی تازه دوباره تکرار کنی... در این لحظه برای تو فرصتی عالی است ...» (ضیمران, 1382: 201).
• اخلاق از دیدگاه نیچه
نیچه تاریخ بشر را از نظر اخلاقی به سه بخش تقسیم مینماید:
- جهان پیش اخلاقی (از ابتدای حیات بشر تا حدود 10000 سال قبل)- در این دوران هر چیزی بر مبنای کارکردش ارزش داشت.
- جهان اخلاقی (از ابتدای شکلگیری تمدن تا کنون)- در این دوران که از نظر نیچه دو نوع اخلاق رَمِگی و سالاری تبیین میشود, چیزها دارای ارزشهای اخلاقی کاذبی میشوند. به گفته نیچه در این دوران دیگر به حاصل عمل توجه نمیشود و تاکید بر نیت فاعل است.
- جهان فرا اخلاقی (از اکنون به بعد)- در این دوران «ارزش قطعی عمل در جنبهای از آن است که ربطی به نیت ندارد».
• نیک و بد از دیدگاه نیچه
از دیدگاه نیچه معیار نیک و بد قدرت است؛ آنچه حس قدرت را تشدید کند نیک است و آنچه انسان را ناتوان سازد بد است.
«نیک چیست؟ آنچه حس و اراده به قدرت را در انسان تشدید کند.
بد چیست؟ آنچه از ناتوانی میزاید....
ناتوانان و ناتندرستان باید نابود شوند. این است نخستین اصل بشر دوستی ما. انسان باید آنها را در این مهم یاری کند.
چه چیز زیانبخشتر از تباهی است؟ و همدردی فعال نسبت به ناتوانان و ناتندرستان....» (نصری, 1376: 279).
• نیچه, زندگی مادی و متافیزیک
در نوشتههای دوران نخستین و میانی نیچه, همواره بر بیاعتباری و قابل اتکا نبودن باورها و اعتقادات رایج تاکید شده است. اما در اواخر دوران فعالیت فلسفیاش صرفاً حقیقت متافیزیکی را مورد تردید قرار داده است. در واقع میتوان گفت نفی متافیزیک سنگ بنای فلسفهی واپسین نیچه را تشکیل میداد (ضیمران, 1382: 7).
نیچه معتقد است که سقراط فلسفه حیات ستیز را در غرب رواج داد و حقیقت و معرفت را در قیاس با زندگانی برتری بخشید. در حالی که نیچه زندگانی را نخستین پیش شرط تفکر میداند و به همین تعبیر خود را «فیلسوف زندگانی» میداند. به این ترتیب نوعی دمغنیمت شمری را تبلیغ مینماید.
• اراده معطوف به قدرت
زرتشت در کتاب چنین گفت زرتشت قبل از هر چیز به ما میآموزد که زندگی چیزی جز اراده معطوف به قدرت نیست.
زرتشت مدعی است که اراده معطوف به چیرگی و سروری در همهی موجودات زنده وجود دارد. سپس اضافه میکند «هرکجا زندگان را یافتم, سخن از فرمانبری بود. هرکه از خویش فرمان نبرد, بر او فرمان میرانند.» به نظر او اراده معطوف به قدرت هم حیاتبخش است و هم ویرانکننده. (ضیمران, 1382: 27-26)
• تحریف اراده معطوف به قدرت
در دوران نازیسم (و به قولی بر مبنای یادداشتهایی که توسط الیزابت, خواهر نیچه منتشر کرد), مفهوم اراده معطوف به قدرت و مفهوم ابرانسان به صورتی تحریف شده, ابزار دست نازیها قرار گرفت و هیتلر را نمادی از ابرانسان معرفی نمودند.
گفته میشود که سربازان آلمانی زمانی که به جبهه جنگ میرفتند در یک جیب خود کتاب مقدس و در جیب دیگر خلاصهای از کتابهای نیچه را داشتند.
البته باید توجه داشت که در هیچبخشی از کتابهای نیچه نمیتوان الگوی نازی را مشاهده نمود و حتی مخالفت او با ملیگرایی خود نشاندهنده مغایرت نظریات او با رویکرد نازیسم است.
• پیشینه پدیدارشناسی
اصطلاح پدیدارشناسی را نخستین بار یوهانس هاینریش لامبرت –که از معاصران کانت است- در کتاب خود موسوم به “ارغنون جدید” (۱۷۶۴-لایپتزیک) بهکار برده است. این لفظ همچنین در کتاب کانت موسوم به “مبادی مابعد الطبیعه علوم طبیعی” (۱۷۸۶) و نیز در کتاب معروف هگل، “پدیدارشناسی روان” (۱۸۰۷) و در اثری از رنویه “اجزاء فلسفهی ویلهلم هیلتون” (۱۸۰۴) و در کتابی از ا. فن هارتمن تحت عنوان “پدیدارشناسی، اخلاقی کردن وجود خودآگاه” (۱۸۷۹) و نیز در آثار دیگر بهکاررفته است. البته در هیچیک از این آثار، اصطلاح “پدیدارشناسی” معنای واحدی نداشته و درهر مورد، معنای مختلفی از آن مراد شده است.
• ادموند هوسرل
ادموند هوسرل (۱۹۳۸-۱۸۵۹) فیلسوف آلمانی و استاد مارتین هایدگر نخستین کسی است که اصطلاح پدیدارشناسی (فنومنولوژی) را به معنی روش جامع و دقیق در تفکر و یک نظام فلسفی منسجم بهکاربرده است. آموزش اولیه هوسرل در زمینه ریاضیات بوده است. اما رفته رفته به فلسفه علاقهمند شد و به وین رفت تا نزد استادش فرانتس برنتانو فلسفه را فراگیرد.
مکتب او همراه با تغییرات و تصرفاتی، از سوی کسانی چون گابریل مارسل، ژان پل سارتر، مرلوپونتی، ژاک دریدا و... با اقبال روبرو شد.
مارتین هایدگر هم که از شاگردان هوسرل بوده، پدیدارشناسی هوسرل را بسیار مهم تلقی کرده است و البته تعریف و تبیینی بسیار متفاوت با او از پدیدارشناسی ارائه کرده است.
• باز خوانی مداوم در پدیدارشناسی
پدیدارشناسی که در نظر هوسرل یک علم توصیفی است، در توصیفات خود سعی میکند بهطور کامل و جدای از هر نوع دیدگاه خاص، به توصیف پدیدار پرداخته و آنرا آنچنان که هست، بیان نماید. بنابراین چیزی به عنوان اصول اساسی که مصون از پرسش و بررسیهای مکرر باشد در پدیدارشناسی وجود ندارد
• پدیدار
پدیدارشناسان گاه قائلند به اینکه پدیدار، نامی است که بر هرچه به ادراک “بیواسطه” ظاهر میشود نهادهاند. به نظر پدیدارشناسان هر چیزی پدیدار است، اگر بهطریق خاصی در آن بنگریم یا لحاظش کنیم.
این طریق خاص نگرش به انواع چیزها، در شعار “بهسوی اشیاء” عنوان شده است. دعوت “به سوی اشیاء”، دعوتی به معاینهی پدیدارها و آنها را یگانه سنگ محک صدق احکام فلسفی دانستن است.
• تامل و اندیشه
هوسرل در اواسط و اواخر عمر خود، در تمامی نوشتههایش بر این اصرار میورزید که پدیدارشناسی فعالیتی متأملانه است. در “سنت” فلسفی، تمایز میان اندیشیدن و تأمل کردن بر این مبتنی بود که اولی دربارهی امور بیرون از ذهن است و دومی دربارهی موضوعات درون ذهن.
• روش مبتنی بر پدیدارشناسی
هوسرل میگوید: «طلبکردن و راهجستن به فلسفهای که متوجه رهایی کامل از سبق ذهنها و تمایلات است و استقلال خود را بر بدیهیاتی که خود پدید آورده است، مؤسس میداند و بههمین ملاحظه، خود متکلف پاسخگویی به مسائل خود است»
هوسرل در “روش مبتنی بر پدیدارشناسی” خود در صدد آن است تا اساس و پایه استواری بر همهی دانشها علیالخصوص فلسفه فراهم آورد. اساس و پایهای که از همه مفروضهای پیشین تهی باشد. «پدیدارشناسی نظیر علومی است که متعلق بحث آنها ذوات است و با قطع نظر از ملاحظات روانشناختی و تاریخی چیزی نیست جز مطالعه و توصیف محتویات حال در آگاهی.»
• حیث التفاتی
در نظر هوسرل، وقتی صورت معقول یا ذات یک ماهیت در نفس به صورت وجود ذهنی، حضور یافته است، این صورت معقول به خودیخود و بدون التفات و ارتباط ذهن نسبت به آن فاقد هرگونه معنایی است، و تنها پس از شکل گیری نسبت میان ادراک کننده و ادراک شونده است که آن صورت معقول حاضر در ذهن، “دارای معنی” میشود. هوسرل این شکل گیری ربط و نسبت بین ادراک کننده و ادراک شونده را “حیث التفاتی” مینامد که از مسایل بنیادی پدیدارشناسی است.
• پدیدارشناسی و علم
هوسرل در کتاب «بحران علوم اروپایی و فلسفه استعلایی» به انتقاد از علمگرایی زمانش پرداخت و برخلاف تفکر آن زمان, اعلام کرد که نباید فلسفه را دنبالهرو علم دانست. بلکه فلسفه دانشی است استوار که برپایه روش پدیدارشناسانه میتوان آن را حوزهای خود اتکا به حساب آورد.
وی معتقد بود که کار علم مطالعه طبیعت و کار پدیدارشناسی مطالعه ذهن و آگاهی و ارتباط آن با جهان است.
• مارتین هایدگر
مارتین هایدگر, شاگرد ادموند هوسرل و کسی است که پس از هوسرل بر کرسی استادی دانشگاه فرایبورگ نشست. وی در ظاهر کسی است که میخواهد با زدودن پیرایههای افلاطونی و دکارتی از پدیدارشناسی, آن را اصلاح کند. همچنین او مهمترین کتابش «هستی و زمان» را به هوسرل تقدیم نموده است.
با این همه وی در هستی و زمان, صراحتاً اعلام میکند که پدیدارشناسی «امکانی» است که باید کشف و استنباط شود و صورتی علمی از پژوهش فلسفی نیست. وی معتقد است که «هستیشناسی و پدیدارشناسی دو وصف برای فلسفهاند که یکی به موضوع و دیگری به نحوه پرداختن و تحقیق در آن ناظر است.»
• هستی
پیگیری برای دستیابی به مفهوم هستی, را میتوان مهمترین بخش تلاشهای هایدگر دانست. در حقیقت وی معتقد است که برای ایمان به هر آنچه هست, ابتدا باید معنای «هست» روشن شود.
هستی و زمان سرتاسر پژوهشی است برای روشنسازی معنای هستی از طریق هستی انسان. وی کل کتاب را بر مبنای یک پرسش به ظاهر ساده بنا میکند: «چرا هستندگان هستند, بهجای آن که نباشند؟»
«در اصطلاح هایدگر, اگزیستانس به هستی آن هستندهای دلالت میکند که امکان پرده برداشتن از هستی خود و دیگران را دارد.»
• هایدگر, هستی و معماری
معبد آنجا در میان صخره ایستاده است. بنای معبد سایه خدا را در میان گرفته است.... معبد, ایستاده پابرجا, عالمی را میگشاید و آن عالم را به زمین باز مینهد.... ما به آنچه هست, آنگاه نزدیک میشویم که همه چیزی را در جهت خلاف به اندیشه بیاوریم, البته به شرط آنکه چشمِ دیدن چیزها را به طرز دیگری داشته باشیم.
معبد با برجا ایستادگیش, به چیزها صورت آنها را میدهد و به مردم چشمداشت آنان را از خود. حال بر همین منوال است در مورد تندیس خدا [در درون معبد]. تندیس تصویری نیست که از آن آسانتر بتوان آگاه شد که خدا چگونه مینماید. بلکه چیزی است که اجازه میدهد خدا حضور داشته باشد و به این ترتیب, خدا خود هست میشود؛ همچنین است کار زبان (هایدگر, 1385: 27-26).
منابع
لاکوست, ژان, (1384), «فلسفه در قرن بیستم», ترجمه رضا داور اردکانی, انتشارات سمت, چاپ سوم, تهران ضیمران, محمد, (1385), «اندیشههای فلسفی در پایان هزاره سوم», نشر هرمس, چاپ دوم, تهران جمادی, سیاوش, (1385), «زمینه و زمانه پدیدارشناسی», انتشارات ققنوس, چاپ اول, تهران دارتینگ, آندره, (1384) «پدیدارشناسی چیست؟», ترجمه محمود نوالی, انتشارات سمت, چاپ سوم, تهران احمدی, بابک, (1384), «هایدگر و پرسش بنیادین», نشر مرکز, چاپ سوم, تهران • ضیمران, محمد, (1382), «نیچه بعد از هیدگر, دریدا و دولوز», نشر هرمس, چاپ اول, تهران هایدگر, مارتین, (1385), «زرتشت نیچه کیست؟», ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی, نشر هرمس, چاپ سوم, تهران - دورانت, ویل (1384), «تاریخ فلسفه», ترجمه عباس زریاب, انتشارات علمی و فرهنگی, چاپ هجدهم, تهران - یاسپرس، کارل، (1387)، «نیچه و درآمدی به درک فلسفه ورزی او»، ترجمه سیاوش جمادی، نشر ققنوس، چاپ سوم، تهران
سلام دوست خوبم
خوشحال میشم به من سر بزنی
لطفا من رو با نام
امروز نخستین روز اینده توست
لینک کن و بعد خبرم کن تا من هم شما رو لینک کنم...
چشم